مادرانه های یک مامان منتظر

مادرانه های یک مامان منتظر

دلم تو رو میخواد
مادرانه های یک مامان منتظر

مادرانه های یک مامان منتظر

دلم تو رو میخواد

زودتر بیا

 

  

 

در من
 

کوچه هاییست که با تو
 

سفر هاییست که با تو
 

روزهایست که با تو
 

شبهاییست که با تو
 

عاشقانه هاییست که با تو
 

نگشته ام
 

نرفته ام
 

سر نکرده ام
 

آرام نیافته ام
 

نگفته ام
 

می بینی چقدر با تو کار دارم ؟
 

زودتر بیا !

نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم گل شنبه 28 دی 1392 ساعت 18:55 http://rozhayezendegiman.blogsky.com

عزیزمممممم.نی نی خوشگلت زود میاد نگران نباش.استرس بدترین چیزه .آرامش داشته باشو به این فکرکن که شاید یکم طول بکشه اما بلاخره میاد.حسو حالتو کاملا میفهمم واسه همین از خدا میخوام هرچی زودتر بهت یه نی نی ناز بده.چند وقته منتظرین عطیه جان؟

سلام عزیزم.سپاس از حضور پرمهرت
2 سال و 3ماه منتظرم میترسم بیشتر از این بشه.

shiva جمعه 27 دی 1392 ساعت 16:34 http://www.dushizeyeashoob.blogsky.com

سلام مامان!
یه چیزی:
من روزِ یکشنبه دارم میرم بیمارستانِ امیر. نمی دونم اهلِ کجایی، ولی بیمارستانِ امیر تو شیرازه و مخصوصِ بیمارانِ سرطانی!
من پس فردا واسه بخشِ کودکانِ سرطانی اجرایِ داستان به صورتِ عروسکی دارم.
هرجا که هستی، طلبِ خیر برایِ این بچّه ها و مادراشون رو هم تو دایره یِ آرزوت بگنجون...

سلام عزیزم.
موفق باشی عزیزم.
انشالله خدا شفاشون بده.
تنها کاری که ازم بر میاد براشون دعاست باشد که خدا دعاهامو بشنوه.

shiva پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 00:04 http://www.dushizeyeashoob.blogsky.com

واقعاً که چه قدر دنیا عجیبه!
یه روز تو دفترِ خیریه داشتم حساب ها رو مرتّب می کردم، یکهو یه خانمی با سر و وضعِ نه چندان مناسب، اومد داخل و بغلشم یه نوزادِ بیست و پنج روزه بود.
برامون گریه می کرد و می گفت من چهارتا دختر دارم، انقد وضعمون خرابه که نمی تونم اینو نگه دارم؛ تو رو خدا بسپاریدش به پرورشگاه.
گاهی وقتی میام اینجا، یادِ اون روز و احمدرضا می افتم که تو بغلِ مامانش خواب بود.
با فرزندِ در وجود نیامده ت، از اُمید بگو، از جنگ برایِ رسیدن به کمالِ دنیا...


عزییییییییییییییییزم الهی بمیرم واسش
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا چراااااا؟؟؟
درسته دنیا خیلی عجیبه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.